تعداد صفحات:36 نوع فایل:word فهرست مطالب: مقدمه رویکرد واژه شناختی رویکرد تاریخی (ماهیت نظریه) پوزیتیویسم، نسل نخست (لاک، هیوم، کنت) پوزیتیویسم، نسل دوم (حلقه وین) پوزیتویسم: نسل سوم (کارل همپل) تاثیر محیط اجتماعی – سیاسی بر شکل گیری نظریه پوزیتیویسم اثر بخشی پوزیتیویسم بر مسائل سیاسی و اجتماعی نقد و نتیجه گیری فهرست منابع و یادداشت ها
مقدمه: پوزیتیویسم چیست؟ پوزیتیویسم به مثابه یک رهیافت علمی در علوم اجتماعی معتقد است که امور میبایستی به مثابه واقعیات محض مطالعه شوند و رابطه بین واقعیات مزبور میتواند به وضع قوانین علمی منجر شود. برای پوزیتیویستها، چنین قوانینی شانی مشحون از حقیقت دارند و واقعیات اجتماعی به همان شیوه واقعیات طبیعی میبایستی مورد مطالعه واقع شوند هر چند ارائه چنین تعریفی از سوی اسمیت در کتاب علم اجتماعی در تردید، ضامن پرهیز از آشفتگی واژه شناختی در برخورد با نظریهای به گستردگی پوزیتیویسم است؛ اما پرتاب شدگی قابل ملاحظه ایی که در اثر مطالعه تعاریفی از این دست به محقق دست میدهد، وی را بلافاصله به جستجوی ریشههای معرفتی نظریه مزبور سوق میدهد تا از احساس غریب پرتاب شدگی فاصله بگیرد. معمولا کشف ریشههای معرفتی یک نظریه – نه تنها به هنگام بررسی پوزیتیویسم بلکه به هنگام تلاش برای حصول شناخت نسبت به هر نظریهایی جستار را در روند سیر تاریخی طی شده از سوی نظریه و فلاسفه و اندیشه پردازان آن حوزه نظری قرار میدهد. در این راستا، برخی اپیکور (270-341 ق.م) فیلسوف شهیر یونانی را نخستین چهره اثبات گرا تلقی میکنند. وی در دوران باستان و در عصری که علم عمدتا معنای knowledge را به ذهن متبادر میکرد بر ماهیت تبعی و عرضی امور نظری تاکید کرده و تصریح نمود: هدف از آن ها باید این باشد که افزار تحقیق و پژوهش غایت زندگی قرار گیرد. خطا در ادراکات حسی واقع نمیشود بلکه غلط و خطا در احکام رخ میدهد. درباره عالم، ما فرضیاتی میسازیم، وکیلن باید در ساختن این فرضیات به تجربه حسی متوسل شویم و به وسیله آن فرض های خود را بیازماییم؛ همین تطبیق دادن فرضیات با تجربه حسی در واقع آزمایش حقیقت است. اما در عصر نوین، سه نسل متفاوت از فلاسفه پوزیتیویست را میتوان از یکدیگر باز شناخت. هر سه نسل به تبعیت از دورهای که عموما به عنوان عصر روشنگری شناخته میشود، مطرح گشتند؛ عصری که جواز تامل در خصوص زندگی اجتماعی، فراتر از تبیینهای مذهبی را صادر نمود و انسان ها را به مثابه پیشگامان عمده در عرصه توسعه و تزاید دانش به معنای science تعیین کرد. نخستین نسل،از میان فلاسفه متعدد قرون 18 و 19 چهرههایی همچون جان لاک، دیوید هیوم و اگوست کنت را در درون خود دارد. نسل بعدی در اوایل قرن بیستم همگی در حلقه وین گرد آمدند و پوزیتیویسم منطقی را صورت بندی کردند. آخرین نسل، در عصر پس از جنگ جهانی دوم و با آراء کارل همپل شکل و صورتی عمده به خود گرفت. در جستار حاضر ابتدا تلاش میشود که پس از رویکردی واژه شناختی سیر تاریخی و ماهیت نظری، مکتب پوزیتیویسم از نظر شاخص ترین اندیشمندان هر یک از سه دوره مورد مطالعه واقع شود، سپس ضمن تحلیل و بررسی تاثیر شرایط اجتماعی – سیاسی بر اندیشه پوزیتیویستی تلاش میشود تا ارزیابی این فرضیه مورد توجه قرار گیرد که: پوزیتیویسم متضمن الیتیسم در عرصه سیاسی بوده است. و در نهایت به نقد اندیشههای مکتب پوزیتیویسم پرداخته خواهد شد.